نیما وخاله خونه مادر جون
آقا نیما خوشکل شیطون من این چند روز که خونه مادر جون بودم تو و مامانت هم اونجا بودین چقد بلایی گلم . اینقدر شیرین زبونی کردی که دلم برات یه عالمه تنگ شده عزیزم . میومدی تو بغل خودم تا برات قصه بگه . منم قصه خونه ی خاله پیرزن رو برات گفتم , همه قصه رو حفظ شده بودی اگه یه کلمه رو فراموش میکردم بگم یادآوری می فرمودید . نیما وبروبچس من عاشق عکس گرفتنم اینجا خسته شدی دیگه میگی: نمیخوام عکس بگیری. چه خشن خوب بخوابی گلم ...
نویسنده :
خاله جون
19:27